تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1392برچسب:مرد لایق,,, | 9:53 | نویسنده : هادی عزیزی



تاريخ : دو شنبه 19 اسفند 1392برچسب:, | 22:22 | نویسنده : ابجی مائده
بی خیال تمام هیاهوی اطراف بر ساحل زندگی قدم می زنم بی خیال فکر تو دنیای خود را نقاشی می کنم بی خیال تمام آنچه باید باشد نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم بی خیال همه رفت ها به داشته های خود دل می بندم اما بگذار قدم بزنم... قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی این روزها... غروب عشق برای من حیات دوباره خورشید در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست! نسیم دریا بر لبانم می نشیند با خود می اندیشم گویا عشق در همین حوالی ست... و باز می گویم شاید تا غروب عشق نیمروزی باقی ست...

تاريخ : دو شنبه 19 اسفند 1392برچسب:سهراب سپهری,,,, | 12:1 | نویسنده : انیسا



تاريخ : دو شنبه 19 اسفند 1392برچسب:گریه نکن پدرم,,, | 11:47 | نویسنده : هادی عزیزی

گریه نکن پدر ...

همین " نان حلال " ک در دست داری

می ارزد ب تمام سفره های رنگین حرامی ک بعضی ها دارند ...

این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد

ک تو داری پدرم .

دستت را میبوسم ک نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم ..... 

 


تاريخ : یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:دروغ نگویید,,,, | 23:51 | نویسنده :



تاريخ : یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:زیاد تحویلش نگیر,,,,, | 23:50 | نویسنده :



تاريخ : یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:تقدیم به همه ی مادران عزیزمان,,,, | 23:41 | نویسنده : هادی عزیزی

پسر بچه ای یک برگه کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود،دست هایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند. او نوشته بود؛ صورتحساب کو تاه کردن چمن باغچه: 5000 تومان،مراقبت از برادر کوچکم: 2000 تومان ،نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم 3000 تومان، بیرون بردن زباله : 1000 تومان. جمع بدهی شما به من : 11000 تومان. مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش انداخت و چند لحظه خاطراتش را مرور کرد. سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت: بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی،هیچ. بابت تمام شب هایی که به پایت نشستم و دعا کردم،هیچ. بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا بزرگ شوی،هیچ. بابت غذا،نظافت تو،اسباب بازی هایت،هیچ. و اگر شما این ها را جمع بزنی خواهی دید که: هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است. وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند،چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت: " مامان ... دوستت دارم" آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلا به طور کامل پرداخت شده. 



تاريخ : یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:ارزش ندارد,,,تقدیم به ابجی ها گلم,,, | 23:31 | نویسنده : هادی عزیزی



تاريخ : یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:تکان دهده ی ترین عکس قرن,,, | 23:24 | نویسنده : هادی عزیزی

تکان دهنده ترین عکس قرن:::
کودک سوریه ای که بین قبر پدر و مادرش خوابیده است!!!!!!!!!!!!(عجب صبری خدا دارد!!!)

 



تاريخ : یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, | 23:23 | نویسنده : هادی عزیزی



صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 21 صفحه بعد