ما همواره از کودکی آموختهایم که افتاده حال باشیم و افتاده حالی را با درست ابراز نکردن
خود اشتباه گرفتهایم. حتی فراتر از آن وقتی میخواهیم
در مورد تواناییهایمان صحبت کنیم و آنها را بشماریم احساس گناه میکنیم.
یک دلیل این احساس گناه این است که میترسیم
مورد قضاوت دیگران قرار بگیریم و به داشتن اعتماد بهنفس کاذب متهم شویم
اما فرای این احساس و شاید در ناخودآگاه ما این خود ما هستیم
که از توانمند بودن خود میترسیم. همواره موقعیتهای مطلوبی
را در زندگی متصور میشویم و افراد موفقی را میبینیم
که آنها را تحسین میکنیم و تصور میکنیم که این افراد قدرتهای ماورایی دارند
. وقتی نگاه را از آنها برمیداریم و به خودمان و داشتههایمان توجه میکنیم
میگوییم که”من که توانمند نیستم. من که مثل آنها نیستم”
در صورتیکه توانمندیهای زیادی داریم که بهسادگی نمیبینیمشان
چراکه خودمان را لایق داشتن بزرگترین قدرتها
نمیدانیم. یکی از عوامل پایداری در پیشرفت ایناست
که تواناییهایمان را بتوانیم بشماریم. ب
هشکل مشخص ما برای چیزی میتوانیم مدعی باشیم که چندین تجربه موفق در آن موضوع داشته باشیم.
بنابراین
زمانی ممکن است متهم شویم که حرف از قابلیتهای خود بزنیم بدون آنکه آنها را آزموده باشیم
و بدون آنکه نتایج استفاده از توانمندیهایمان مشخص باشد. اما اگر کاری هست که به تکرار انجام
میدهیمش و همواره ارزش و کیفیت بالایی در آن خلق میکنیم،
آن کار جزو توانمندیهایمان است و باید بهدرستی آن را ابراز کنیم.
.: Weblog Themes By Pichak :.